نویسنده : مرتضى شیرودى **زیرنویس=دانشجوى دکترى علوم سیاسى و عضو هیئت علمى پژوهشکده تحقیقات اسلامى شهید محلاتى..



 

چکیده

قرن‏هاست تمدن غرب و امریکا ادعا مى‏کنند که مى‏توانند بشر را به سعادت برسانند و انسان را از ظلمت و تاریکى نجات دهند. براى نشان دادن این توانایى، کوشش‏هاى فراوانى را در عرصه‏ى نظریه سازى و اجراى آن به عمل آورده‏اند و اکنون، فریاد مى‏کنند که در تحقق بخشیدن به آرمان خویش، به پیروزى رسیده، و از این رو، مى‏خواهند تجربه‏ى خود در سعادتمند کردن انسان غربى را به همه‏ى جهان صادر نمایند! و اگر کشورهایى به خاطر جهل خود نمى‏خواهند از مواهب تمدن غربى بهره‏مند شوند، باید این تمدن و آثارش را بر آنان تحمیل کرد، اما آیا در عالم واقع، تمدن مغرب زمین و امریکا به عنوان نماینده‏ى آن، در وعده‏هایى که براى سعادت انسان داده، موفق بوده‏اند؟ مقاله‏ى حاضر کوشیده است به این سؤال پاسخ دهد تا تصویرى واقعى از تمدن غرب و امریکا ارائه نماید.
کلید واژه‏ها: اومانیسم، لیبرالیسم، سکولاریسم، پلورالیسم، تساهل و تسامح، آزادى، دموکراسى و کاپیتالیسم.

مقدمه

تمدن غرب، تمدنى منسجم است؛ داراى مبانى، اصول، متد و غایات روشنى است که همه آنها در خدمت تفکر مادى و ضد دینى هستند. مبناهاى این تمدن مقتضى اصولى خاص است و در عین حال، نیز روشن سازند. غایات، نتایج و پیامدهاى آن نیز کاملا برآمده از همان مبانى، اصول و روش‏ها هستند.
بنیان گذاران اولیه و راهبران بعدى این تمدن، هر چند عوارض و پیامدهاى سوء ناشى از بسط آن را موقتى و عارضى معرفى مى‏کردند اما توجه عمیق به مبانى و اصول آن از همان ابتدا نیز مى‏توانست بیانگر اجمالى امورى باشد که امروزه به تفصیل تجربه کرده‏ایم.
اضطراب، خشونت، سکس، تبلیغات، مد، استعمار و... از لوازم ذات تمدن غرب مى‏باشند که از همان ابتداى شکل‏گیرى این تمدن تا امروزه - که به نظر مى‏رسد به پایان شکوفایى و شادابى خود رسیده است - وجود داشته‏اند؛ هر چند در هر مقطع و مرحله‏اى به شکلى خاص و میزانى متغیر بوده‏اند. هر چه این تمدن به پایان خود نزدیک‏تر مى‏شود این مؤلفه‏ها بیشتر و بیشتر مى‏شوند.

اصول، تأثیرها و نشانه‏هاى تمدن غرب

مبانى غالبا مفاهیمى هستند که در عالم نظر مطرح مى‏شوند، ولى همه‏ى آنچه در چارچوب‏هاى نظرى مطرح مى‏گردد، ما بازاى عینى نمى‏یابد. این سخن درباره‏ى تمدن و فرهنگ غرب نیز صادق است.

الف . اصول

تمدن مغرب زمین از اصول و مبانى ویژه‏اى برخوردار است که بدون شناخت آن، درک غرب مشکل و شاید غیر ممکن باشد، یا در صورت امکان، درک ناقصى از آن حاصل مى‏شود. از این رو، به بخش‏هایى از این اشاره مى‏کنیم:
1. انسان مدارى: **زیرنویس=Humunism. »اومانیسم« یعنى: انسان‏گرایى، انسان مدارى، مکتب اصالت فرد، انسان دوستى و مانند آن. بر این اساس، اومانیسم نگرش فلسفى ویژه‏اى است که انسان را محور توجه قرار داده و اصالت را تنها به رشد و شکوفایى انسان مى‏دهد. بنابراین، مى‏توان اومانیسم را یک شیوه‏ى فکرى به شمار آورد که انسان را بر هر چیز مقدم مى‏دارد. گر چه این نگرش کم و بیش از بدو تاریخ بشر وجود داشته، ولى در عصر نوزایى و به ویژه پس از آن، تأثیر عمیق و پر نفوذى بر نظریه‏هاى فلسفى، دینى و اخلاقى، نیز در دیدگاه‏هاى سیاسى، فرهنگى و اقتصادى مغرب زمین بر جاى گذاشته و منشأ تحولات مثبت و منفى فراوانى در آن سامان شده است. هنوز هم اومانیسم از مهم‏ترین شالوده‏هاى تفکر جدید غرب و اندیشه مدرنیسم و پست مدرنیسم به شمار مى‏رود **زیرنویس=درآمدى بر ایدئولوژى سیاسى، ص 16 - 68..
از قرن چهاردهم میلادى تا به امروز، اومانیست‏ها و نحله‏هاى گوناگون اومانیستى کم و بیش اعتقادات خود را این گونه برشمرده‏اند:
1. محوریت انسان و پاى‏بندى به خواست‏ها و علایق انسانى در زندگى اجتماعى؛
2. برشمردن عقل و اختیار به عنوان ابعاد بنیادى انسان و زندگى جمعى؛
3. ایمان به بنا نهادن اخلاق و جامعه بر مبناى خودمختارى انسان؛
4. تأکید بر دموکراسى به عنوان بهترین تضمین کننده‏ى حقوق انسان‏ها؛
ارزش گذارى بر تمام ایدئولوژى‏ها و نسبت‏هاى دینى، سیاسى یا اجتماعى از سوى انسان - نه ایمان؛
6. نگرش واقع بینانه و بى‏بدیل بودن جانشینى انسان به جاى الهیات ناامید کننده و ایدئولوژى‏هاى زیان‏آور؛
7. بى‏همتایى انسان )انسان معیار حق، یگانه حقیقت هستى و خالق تمام ارزش‏ها(.
در نتیجه، عقل‏گرایى و تجربه باورى هسته‏ى مرکزى و کانون اصلى اومانیسم را تشکیل مى‏دهد **زیرنویس=همان..
اعتقاد عمومى ولتر، منتسکیو، دیدرو، دالامبر، لاک، هیوم و مانند آنها به عنوان بزرگان و پدید آورندگان اومانیسم این بود که مسئله‏ى اساسى و محورى انسان، سرو سامان یافتن زندگى اجتماعى و فردى او طبق موازین عقلى است، نه کشف اراده‏ى خداوند درباره‏ى این موجود خاکى. هدف انسان و زندگى اجتماعى نه عشق، نه ستایش خدا و نه بهشت موعود، بلکه تحقق بخشیدن به طرح‏ها و ایده‏هاى انسانى متناسب با امکانات این دنیاست که از سوى عقل ارائه مى‏شود. این اندیشه در اعتقاد، فرهنگ و سیاست اثر گذاشته و اقسام گوناگون اومانیسم را پدید آورده است. در عرصه‏ى اخلاق و فرهنگ، ارزش‏ها، و بایدها و نبایدهاى اخلاقى و فرهنگى تنها بر مبناى عقل و وجدان - نه آموزه‏هاى دینى - استوارند. در عالم سیاست، امور بر اساس اراده و خواست انسان در قالب اکثریت تعیین مى‏گردد. بدین‏سان، »دموکراسى« جاى »تئورى کراسى« مى‏نیشیند. در وادى اقتصاد، انسان و مناسبات انسانى بر حاکمیت، قدرت و امور اجتماعى دیگر سیطره مى‏یابد **زیرنویس=همان..
2. آزادى خواهى: **زیرنویس=Liberalism. »لیبرالیسم« به معناى آزادى خواهى و »لیبرال« به معناى آزادیخواه است. این دو، از واژه‏ى لاتین »liberten« اشتقاق یافته‏اند. liberty به معناى آزادى با صبغه‏ى سیاسى اجتماعى و freedom آزادى با صبغه‏ى فلسفى و اقتصادى است. البته »لیبرالیسم« معناى وسیع‏ترى دارد و آن افزایش آزادى فردى در جامعه تا حد مقدور و میسور را دربر مى‏گیرد. در واقع، لیبرالیسم شامل همه‏ى روش‏ها، نگرش‏ها، سیاست‏ها و ایدئولوژى‏هایى است که هدف عمده‏ى آنها فراهم آوردن آزادى بیشتر براى انسان است. از این رو، لیبرالیسم با هر آنچه به محدودیت آزادى منتهى شود، دشمنى مى‏ورزد. به همین دلیل، لیبرالیسم در آغاز، شورشى بود در مقابل - به اصطلاح - استبداد کلیسایى! و سپس کوششى براى محدود کردن دولت‏ها به وسیله‏ى قانون **زیرنویس=ایدئولوژى سیاسى مدرن، ص 60 - 41..
لیبرالیسم ضد وحدت، انحصار، اقتدار، نخبه، اشرافیت، جمع و واپس‏گرایى است. در لیبرالیسم، خردورزى، علم و آزادى جدایى ناپذیرند، به گونه‏اى که نفى هر یک به نفى دیگرى مى‏انجامد. از این رو، پوپر دفاع از لیبرالیسم و آزادى را بر پایه‏ى علم بنا مى‏نهد و مى‏گوید:
جامعه‏ى آزاد و لیبرال با نفى اقتدار و جزمیت، بستر رشد علم و دانش سکولاریستى را فراهم مى‏آورد.
علاوه بر این، جوابگو بودن دولت، دولت حداقلى )محدودیت دخالت دولت(، بى‏طرفى ایدئولوژیک دولت و باور به تکثر در منابع معرفت دینى، از دیگر ویژگى‏ها و مؤلفه‏هاى لیبرالیسم است. همچنین، قدرت در دیدگاه لیبرالیستى، تهى از هر گونه خصلت مقدس و احترام برانگیز است **زیرنویس=همان..
لیبرالیسم دوره‏هاى تاریخى گوناگونى را پشت سر نهاده است:
اول. لیبرالیسم کلاسیک: این نوع لیبرالیسم دولت را شر مى‏دانست و از این رو، در حوزه‏ى سیاسى و اقتصادى، قایل به دفاع از بیشترین حد آزادى فردى در مقابل اقتدار دولت بود.
دوم. لیبرال دموکراسى: در آن، دولت یک مؤسسه‏ى سودمند است و بنابراین، طرف‏داران آن معتقد به افزایش فعالیت و دخالت دولت براى رفع نارسایى‏هاى اجتماعى بر جاى مانده از دوره لیبرالیسم کلاسیک‏اند.
سوم. نئولیبرالیسم: در اواخر قرن بیستم، با افول دولت‏هاى رفاهى لیبرال دموکراسى و گرایش به سیاست‏هاى لیبرالیستى اقتصادى، نئولیبرالیسم پدید آمد که ضمن تأکید بر انفکاک ناپذیرى سرمایه‏دارى و لیبرالیسم، دخالت دولت در اقتصاد را مغایر اصول لیبرالیسم مى‏داند، و بر عدالت اجتماعى و توزیع عادلانه ثروت تأکید مى‏ورزد **زیرنویس=همان..
3. جدایى دین از سیاست: **زیرنویس=secularism. »سکولاریسم« )جدایى دین از سیاست( از کلمه‏ى لاتینى »secularis« و »seculu« مشتق شده و امروزه به معناى نیا، گیتى و در اصطلاح، به مفهوم دنیازدگى، دنیوى گرایى، جدا انگارى، لادینى، دین گریزى و عرفى‏گرایى است. به بیان دیگر، »سکولاریسم« یعنى: آنچه را به این جهان تعلق دارد و به همان اندازه، از جهان دیگر و خدا دور است، یا همه‏ى آنچه با تعالیم شرعى مخالف و با امور دنیوى سازگار است. بر این اساس، مى‏توان معناى گسترده‏ترى از »سکولاریسم« ارائه کرد: »سکولاریسم« گرایشى است که به حذف یا بى‏اعتنایى و به حاشیه راندن نقش دین در حیات سیاسى اجتماعى انسان مى‏انجامد. فرایند دین )قداست( زدایى را عرفى یا دنیوى شدن یا »سکولاریزاسیون« مى‏نامند **زیرنویس=ریشه‏ها و نشانه‏هاى سکولاریسم، ص 11 - 40..
زمینه‏هاى بروز، ظهور و رشد سکولاریسم، که برخى از آنها از ادله، مستندات و مبانى آن نیز هست، عبارتند از: فقدان نظام سیاسى اجتماعى در مسیحیت، تفسیر دنیا گرایانه‏ى متون دینى از سوى برخى متفکران مسیحى، رفتار خشن ارباب کلیسا با مخالفان، دخالت مستبدانه‏ى آنان در امور اجتماعى و حکومتى، بروز فساد و ضعف گسترده در دستگاه کلیسا، ناتوانى در پاسخ به شبهات، پیدایش نوزایى )رنسانس( و نهضت اصلاح دینى، ظهور جنبش روشنگرى و رشد علم و صنعت )علم گرایى( و مهم‏تر از همه، عباراتى از کتاب مقدس مسیحیان )مانند اینکه مسیح مى‏گوید: مال قیصر را به قیصر ادا کنید و مال خدا را به خدا( و برخى از گفته‏ها و نوشته‏هاى حواریون، مانند اینکه پطرس مى‏گوید: هر منصب بشرى را به خاطر خداوند اطاعت کنید، خواه پادشاه را که فوق همه است و خواه حکام را که رسولان وى هستند **زیرنویس=افول سکولاریسم، ص 17 - 21..
در سکولاریسم، سخن از آن است که حکومت خدا جاى خود را به حکومت مردم مى‏دهد:رشد علوم تجربى به نفى لزوم تدبیر و حاکمیت خدا مى‏انجامد؛ قلمرو دین به رابطه‏ى بین انسان با خدا یا به امرى خصوصى محدود مى‏شود؛ تمام شئون زندگى انسانى و اجتماعى تنها به روش علمى و آزمون تجربى قابل تفسیر است؛ تجددگرایى در ستیز با همه‏ى آنچه بوى سنت دارد، میسر است؛ و در یک کلام، سکولاریسم معتقد به حذف دین و بى‏نیازى انسان از وحى و شریعت است. بدین روى، نگرش سکولاریستى به حذف نقش دین در تمامى حوزه‏هاى اجتماعى - و نه تنها سیاست - مى‏اندیشد **زیرنویس=کیان، ص 8..

ب . تأثیرها

اومانیسم، لیبرالیسم و سکولاریسم، که پایه‏هاى فکرى و مبانى فلسفى تمدن جدید غرب را مى‏سازند، تأثیرهاى فراوانى در سه عرصه‏ى فرهنگ، سیاست و اقتصاد بر جاى گذارده‏اند که پرداختن به همه‏ى آنها میسور این مقاله نیست. از این رو، تنها به چند نمونه از جلوه‏ها و مصداق‏هاى عینى آن مى‏پردازیم:
1. فرهنگ: تکثرگرایى دینى **زیرنویس=religious pluralism. و »تساهل و تسامح« **زیرنویس=tolerance. دو مصداق فکرى و فلسفى تمدن جدید غرب در عرصه‏ى فرهنگ هستند که شایسته‏ى توجه و دقت بیشترى مى‏باشند:
الف. تکثرگرایى دینى: »پلورالیسم« )تکثرگرایى( برگرفته از واژه‏ى »pluralis« و به مفهوم گرایش به کثرت و اصالت دهى به تکثر است؛ اما براى ارائه‏ى تعریف اصطلاحى از »پلورالیسم«، بهتر است به انواع پلورالیسم بپردازیم: »پلورالیسم سیاسى« )پذیرش تنوع در حوزه‏ى نهادهاى مدنى، احزاب جمعیت‏ها(، »پلورالیسم فرهنگى« )پذیرش تکثر راه‏کارها و راهبردهاى فرهنگى(، »پلورالیسم اخلاقى« )نسبى انگارى ارزش‏ها و نفى ضوابط قطعى در عرصه‏ى اخلاق(، »پلورالیسم معرفتى« )انکار حقیقت و تأیید شکاکیت در شناخت( و نیز »پلورالیسم دینى«.
»پلورالیسم دینى« کثرت دینى را مى‏پذیرد، اما سخن از آن دارد که چرا ادیان کثیرند؟ و از این میان، کدام یک حق است؟ و از طریق کدام یک مى‏توان به سعادت دست یافت؟ در پاسخ به این سؤالات، نحله‏هاى ابطال‏گرایى، انحصارگرایى، شمول‏گرایى و کثرت‏گرایى به وجود آمده‏اند. جانب‏داران نظریه‏ى »ابطال‏گرایى« همه‏ى ادیان را زاییده‏ى توهم بشر و یا واکنش دفاعى و طبیعى او در قبال نیروهاى طبیعى مى‏دانند، و از این رو، ادیان را باطل مى‏شمارند. پیروان نظریه‏ى »انحصارگرایى« صرفا یک دین را حامل حقیقت و تنها آن را موجب سعادت معرفى مى‏کنند. طرف‏داران نظریه‏ى »شمول‏گرایى« برآنند که صرفا یک حق وجود دارد، اما ادیان دیگر نیز بخشى از حقیقت را دارند **زیرنویس=مباحث پلورالیسم دینى، ص 70 - 80..
از بین نظریه‏هاى مزبور، نظریه‏ى »کثرت‏گرایى« مهم‏تر، ولى داراى طرف‏دارى کمترى است؛ نیز رویکردى تازه در پلورالیسم دینى به شمار مى‏رود. این رویکرد اولین بار توسط جان هاروود هیک، دکتر فلسفه و کشیش فرقه‏ى »پرپستیورى« مطرح شد. اساسى‏ترین سخن این نظریه آن است که ادیان همه حق هستند و پیروان آنها سعادتمند، به شرطى که به راستى و صداقت در مقابل آنچه از حقیقت نصیبشان مى‏شود، پایبند باشند.
در پلورالیسم دینى، رویکردهاى فرعى چندى وجود دارند؛ از جمله:
1. به عقیده‏ى برخى از آنها، بین گوهر دین و صدف دین تمایز به چشم مى‏خورد.
2. دسته‏ى دیگر معتقدند: دین یعنى: مواجهه‏ى تجربه‏گر با امر قدسى )تجربه‏ى دینى( **زیرنویس=اسلام و کثرت گرایى دینى، ص 8 - 12..
ب. تساهل و تسامح: »تلرانس« )تسامح و تساهل( از ریشه‏ى لاتینى »tolero« و به معناى شکیبایى، تحمل کردن، ابقا نمودن، حلم، مدارا، آسان‏گیرى، آسان کردن و با همدیگر به آسانى رفتار نمودن است، و معمولا »خشونت« را در مقابل آن به کار مى‏گیرند. مفهوم اصطلاحى »تلرانس« عبارت است از: عدم ممانعت آگاهانه، مختارانه با عقاید و رفتارى که مورد پذیرش یا علاقه نیست. البته نرمش در مقابل آرا و نظرات مخالف به معناى پذیرش رأى طرف مقابل نیست، و از این رو، تلرانس با بى‏تفاوتى یا طفره رفتن و یا تعامل فرق دارد. اصولا تلرانس موقعى به کار مى‏رود که اختلافى وجود داشته باشد. از این رو، مى‏توان مؤلفه‏هاى تلرانس را وجود تنوع و اختلاف، ناخشنودى، وجود آگاهى و اختیار، عدم ممانعت و مداخله با وجود قدرت و توانایى دانست. با این وصف، نباید فراموش کرد که مفهوم »تساهل« در غرب، خیزشگاه دینى دارد، ولى در دوره‏ى روشنگرى، به عنوان یکى از مبانى فرهنگ غرب درآمد و آن نیز یعنى: رسمیت بخشیدن مطلق به تنوع و گوناگونى در همه‏ى عرصه‏ها **زیرنویس=درآمدى بر ایدئولوژى‏هاى سیاسى، ص 79 - 83..
قایلان به تسامح براى توجیه و تبیین آراى خود، به مبانى گوناگونى استناد مى‏کنند؛ از جمله:
- امکان دست‏یابى به حقیقت مطلق )نظریه‏ى حقیقت نسبى( و نیز امکان ارزیابى و داورى درباره‏ى درستى یا نادرستى باورهاى فکرى و روش‏هاى رفتارى وجود ندارد.
- جهان سراسر دوگانگى و ضدیت است و عقل آدمى باید آزاد باشد تا مجال گزینش و انتخاب داشته باشد، و لازمه‏ى انتخاب و گزینش، وجود تکثر و تنوع است.
- انسان صرفا موجودى مطالبه‏گر و ذى‏حق است، نه مسئول و مکلف. به همین دلیل، کسى حق ندارد، چیزى را به او تحمیل و تکلیف کند.
تساهل و تسامح حوزه‏هاى گوناگونى دارد؛ همچون:
- حوزه‏ى اخلاق: عدم جلوگیرى و دخالت باورها و رفتارهاى اخلاقى افراد و گروه‏هاى مختلف و محترم دانستن این باورها و رفتارها؛
حوزه‏ى دین: ایمان و اعتقاد دینى امرى است که به صورت اختیارى صورت مى‏گیرد، نه به اجبار.
حوزه‏ى سیاست: وجود سلیقه‏ها و گروه‏هاى متکثر در جامعه از عوامل بازدارنده از استبداد است **زیرنویس=جهانى که من مى‏شناسم، ص 127 - 131..
2. سیاست: در عرصه‏ى سیاست، از میان مصداق‏هاى فراوان، تنها دو ویژگى »آزادى« )Liberty( و »دموکراسى« )Democracy( را به بحث مى‏گذاریم:
الف - آزادى: واژه‏ى »آزادى« در زبان فارسى، از واژه‏ى »اوستایى« »آزاته« یا »آزاتیه« و به معناى رهایى، خلاصى و آزادمردى، و در زبان عربى، به معناى حریت، اختیار و اراده آمده است. این کلمه در زبان لاتین، معادل »freedom« و »liberty« به کار مى‏رود. آزادى در پاسخ به این سه سؤال شکل مى‏گیرد: آزادى از چه کسى؟ آزادى از چه چیزى؟ آزادى براى چه هدفى؟ بر این اساس، »آزادى« یعنى: آزادى فرد یا افرادى از قید فرد یا افراد دیگر براى انجام کار و رفتارى خاص، و انسان تا آنجا آزاد است که دیگرى در کار او دخالت نداشته باشد و یا صاحب اختیار و ارباب خود بودن **زیرنویس=طرح و نقد نظریه‏ى لیبرال دموکراسى، ص 118 - 127..
گرچه آزادى در گونه‏هاى لیبرالیسم، یک مؤلفه و مشخصه‏ى مهم است، اما آزادى غربى در بعد سیاسى، بیش از سایر ابعاد اجتماعى مورد التفات بوده است. از این رو، محور اصلى فلسفه‏ى سیاسى غرب همین آزادى است. آزادى اکنون در وجه سیاسى به معناى امکانات فرد از لحاظ حقوق مدنى، اجتماعى و سیاسى در برابر قدرت و جامعه است. برخى از مهم‏ترین مصادیق آزادى سیاسى عبارتند از: آزادى انتخاب و حق رأى به معناى مشارکت مردم در فرایند تصمیم‏گیرى سیاسى؛ آزادى بیان و دیدگاه‏ها به انگیزه‏ى تأثیر دیدگاه‏ها بر تصمیمات و تصحیح عملکردها؛ و آزادى تشکیل اجتماعات و احزاب با هدف ایجاد رقابت سیاسى و کاهش خطاها **زیرنویس=ایدئولوژى سیاسى مدرن، ص 41 - 60..
قدیمى‏ترین تعریف از »آزادى« به خاورمیانه تعلق دارد، اما در دنیاى معاصر، بیشترین کاربرد آن در غرب است؛ ولى بر خلاف شرق، آزادى در غرب، همواره به یک شکل مطرح نبوده، بلکه دست کم سه موج مفهومى را پشت سر گذاشته است. در موج اول، مراد از »آزادى«، آزادى فردى بود. در موج دوم، آزادى فرد به طور کامل، در دستان دولت قرار گرفت. و سرانجام در موج سوم، انسان غربى هدایت فردى، آزادى و استقلال خود را از دست داد و مقهور دولت و جامعه گردید. شاید به همین دلیل باشد که »آزادى« از جمله واژه‏هایى است که به رغم تعاریف گوناگون، همچنان واژه‏اى مبهم است و گاه »آزادى« به معنایى به کار مى‏رود که کمتر در حد و مرز قرار مى‏گیرد **زیرنویس=درآمدى بر ایدئولوژى سیاسى، ص 69 - 72..
ب - دموکراسى: واژه‏ى »دموکراسى«، که از آن در زبان فارسى، به »مردم سالارى« یاد مى‏شود، از لفظ یونانى »demokatia« گرفته شده و این کلمه نیز ترکیبى از دو واژه‏ى »doms« )مردم( و »Kratein« )حکومت کردن( است. بدین روى، »دموکراسى« به معناى حکومت به وسیله‏ى مردم است. دموکراسى در حوزه‏ى سیاسى، به فرصتى اطلاق مى‏گردد که براى شهروندان کشور براى مشارکت آزادانه در تصمیم‏گیرى‏هاى سیاسى پدید مى‏آید. بنابراین، دموکراسى مردم را در اداره‏ى امور خویش و نظارت بر حکومت، ذى حق و توانا مى‏داند و حاکمیت را برآمده از اراده‏ى عمومى مى‏شمارد. البته برخى همچون کارل پوپر، منکر حاکمیت اراده‏ى عمومى در دموکراسى هستند و از این رو، آن را تنها یک ساز و کار سیاسى تلقى مى‏کنند که به کمک آن مى‏توان حکومت‏هاى نامطلوب و مستبد را به زیر کشید. امروزه دموکراسى بیشتر یک شیوه‏ى زندگى جمعى است و در دنیاى معاصر، به یک آرمان جهانى تبدیل شده است **زیرنویس=طرح و نقد نظریه‏ى لیبرال دموکراسى، ص 37 - 59..
یکى از مهم‏ترین خاستگاه‏هاى دموکراسى یونان باستان است، ولى نگرش امروزى به دموکراسى، محصول تحولات جدید در غرب است. على‏رغم آن، ایدئولوژى‏هاى غیر غربى نیز گوهر و ریشه‏ى دموکراسى را تنها به خود نسبت مى‏دهند.
دموکراسى بر اصولى همچون رضایت عامه، مشارکت همگانى، برابرى همه در برابر قانون، آزادى بیان، حاکمیت قانون، برقرارى نظام نمایندگى یا دموکراسى غیر مستقیم استوار است.
»دموکراسى لیبرال« نیز یکى از اقسام همین دموکراسى است که در آن، آزادى نسبت به اصول دیگر دموکراسى اولویت دارد، به گونه‏اى که آزادى بالاتر از برابرى و رفاه قرار مى‏گیرد و قانون تا زمانى که در استخدام آزادى‏هاى فردى است، معتبر است. در واقع، این الگو، هیچ گونه ایدئولوژى یا چارچوبى جز اعمال آزادانه‏ى اراده‏ى افراد را برنمى‏تابد **زیرنویس=همان..
از دیرباز، نقدهایى بر دموکراسى وارد کرده‏اند؛ از جمله: ایده‏ى »برابرى« در دموکراسى، حوزه‏ى اقتصاد را دربر نمى‏گیرد؛ در تصمیم‏گیرى دموکراتیک سیاسى، همواره اراده‏ى اصیل عمومى وجود ندارد؛ دموکراسى پایین‏ترین توان را در برقرارى نظم و امنیت دارد؛ نظام مبتنى بر دموکراسى عملا نمى‏تواند شایسته سالار باشد؛ دموکراسى نه حکومت مردم بر خویش، بلکه حکومت اکثریت بر اقلیت است؛ و نمى‏توان به درستى تشخیص عقل به عنوان مبناى عمل اراده‏ى عمومى در همه جا اعتماد کرد.
در عوض، مدافعان دموکراسى ارزش نهادن به انسان، تقویت مسئولیت پذیرى فردى و جمعى، ایجاد رشد و پرورش در مردم، تأمین برابرى سیاسى، پاسخ گویى دولت و تضارب آرا را از مزایاى آن معرفى مى‏کنند **زیرنویس=همان..
3. اقتصاد: سرمایه‏دارى **زیرنویس=capitalism. و سودگرایى **زیرنویس=utilitarianism. یا سوداگرایى **زیرنویس=speculation mercantilism. بخشى از اقتصاد غرب امروز به شمار مى‏روند.
الف - سرمایه‏دارى: اصطلاح »کاپیتال« )سرمایه(، مأخوذ از ریشه‏ى لاتینى »capitllum« و در زبان اقتصاد، به معناى سرمایه است. از این رو، »کاپیتالیسم« به معناى سرمایه‏دارى به کار مى‏رود. سرمایه‏دارى یک نظام اقتصادى برآمده از انقلاب صنعتى غرب است که در آن بخش عمده‏ى فعالیت‏هاى اقتصادى، به ویژه در عرصه‏ى مالکیت و سرمایه‏گذارى تولیدى، در دست افراد و مؤسسات خصوصى و غیر دولتى است. در واقع، کاپیتالیسم بر پایه‏ى انسان مدارى و فردگرایى غربى، زمینه‏ى فعالیت آزاد اقتصادى بدون دخالت دولت را فراهم آورده است. بنابراین، مالکیت خصوصى تعیین کننده‏ى اصلى در اقتصاد و سیاست‏هاى اقتصادى است. این نظام، که به اقتصاد »بازار آزاد« معروف است، از طریق رقابت اقتصادى براى کسب سود بیشتر، فعالیت مى‏کند **زیرنویس=ایدئولوژى سیاسى مدرن، ص 73 - 76 و 119 - 122..
مهم‏ترین مؤلفه‏ها و ویژگى‏هاى کاپیتالیسم عبارتند از: الف. مالکیت خصوصى ابزار تولید؛ ب. بازار و اقتصاد بازار؛ ج. تقسیم و تخصصى شدن کار؛ د. تأکید بر رقابت آزاد تجارى؛ ه تعیین قیمت کالا بر اساس قانون عرضه و تقاضا؛ ز. کاهش شدید نقش و دخالت دولت در امور اقتصادى؛ ح. اصالت بخشیدن به سود و سرمایه.
اصالت به سود، ریشه در »پروتستانیسم« نیز دارد؛ زیرا پروتستان‏ها تحقیر ثروت و ثروتمندان را به کنار نهادند، و ثروت اندوزى را نشانه‏اى از الطاف الهى به افراد قلمداد نمودند. ثروت هم در پرتو سود، سهل الوصول‏تر است. نتیجه اینکه سودگرایى به امرى قدسى تبدیل، و دولت‏ها و انسان‏ها از تعدى به آن منع شدند. با آنکه برخى سرمایه‏دارى را قوى‏ترین و کارآمدترین نظام اقتصادى مى‏دانند، ولى حتى خود کاپیتالیست‏ها هم اعتراف دارند که این نظام، بیدادگر است؛ اما مشکلات ناشى از نظام سرمایه‏دارى را لازمه‏ى رسیدن به حداکثر تولید تلقى مى‏کنند، در حالى که تنها معیار شایستگى یک نظام اقتصادى، تولید حداکثر نیست، بلکه رعایت توزیع عادلانه‏ى ثروت و کاهش فاصله طبقاتى نیز از معیارهاى دیگر آن است. به این وسیله، کاپیتالیسم با یکى از مهم‏ترین ارزش‏هاى دینى یعنى »عدالت اجتماعى« فاصله مى‏گیرد **زیرنویس=تاریخ عقاید اقتصادى از افلاطون تا دوره‏ى معاصر، ص 10 - 16..
ب - سودگرایى: اصالت بخشى به سود در فعالیت‏هاى تجارى غرب ریشه در مکتب »مرکانتلیسم« دارد. مرکانتیلیست‏ها، تجار بین‏المللى بودند که در قرن پانزدهم میلادى سر بر آوردند و به تدریج، افکار اقتصادى آنان مورد پذیرش قرار گرفت. در اقتصاد مرکانتلیستى، که بر تجارت و داد و ستد استوار بود، بر افزایش قدرت اقتصادى دولت و گسترش سرمایه‏ى آن تأکید مى‏شد تا تأمین رفاه و رشد اقتصادى مردم. هدف اولیه‏ى مرکانتلیست‏ها آن بود که با گسترش تجارت، اقتصاد اروپا را از حالت بسته خارج نمایند؛ زیرا لازمه‏ى دست‏یابى به قدرت سیاسى، ثروت و قدرت اقتصادى است و آن نیز با گسترش مستعمرات میسور است. بنابراین، یکى از محورهاى اقتصاد مرکانتلیستى ایجاد مستعمرات قدیم و جدید است که منبع مواد اولیه، بازار مصرف و کارگران ارزان به شمار مى‏رود **زیرنویس=همان، ص 52 - 62..
مبانى فکرى و علمى مکتب سوداگرى عبارت بودند از:
الف. طلا و نقره به عنوان منابع ثروت اقتصادى و نیز اساس ثروت ملى‏اند.
ب. اگر کشورى قادر به تولید مواد اولیه در داخل نیست، باید بدون حقوق گمرکى آن را وارد کند.
ج. دولت باید براى حفظ و حمایت از مصنوعات بکوشد و از ورود کالاهاى تجملى جلوگیرى کند.
د. رشد سریع تجارت مستلزم گردش پول بیشتر در اقتصاد است.
ه. سوداگران براى تنظیم امور بازرگانى، طرفدار یک دولت نیرومند مرکزى بودند. اگر چه در نظام اقتصادى جدید غربى، به تبعیت از انقلاب صنعتى، کارفرمایان صنعتى جایگزین سرمایه‏داران تاجر دوران سوداگران شده‏اند، ولى اغلب عقاید مرکانتلیست‏ها، همچنان بر اقتصاد غرب نوین سایه افکنده است **زیرنویس=مکتب‏هاى اقتصادى، ص 130؛ عقاید بزرگ‏ترین علماى اقتصاد، ص 29 - 35..
به هر روى، کشورى که بر پایه‏ى اقتصاد مرکانتلیستى اداره مى‏شود مانند تاجرى است که دیگر کشورها را رقیب خود مى‏بیند و از این رو، مى‏کوشد تجارت و سود تجارى را از دست رقبا خارج کند و به خود اختصاص دهد همچنین در تلاش است کالا را به ارزان‏ترین قیمت بخرد، و یا به نازل‏ترین قیمت، کالا تولید کند و در مقابل، آن را به بالاترین قیمت بفروشد. در این راه نیز خواهان عدم مداخله‏ى دولت در امور اقتصادى است؛ زیرا معتقد است: مداخله‏ى دولت موجب افزایش رفاه و آسایش مردم نمى‏شود. در این اقتصاد، براى کسب سود بیشتر سعى بر صادرات و فروش بیشتر کالاست. بروز بیکارى در اقتصاد مرکانتلیستى کهنه و نو، چندان معنا ندارد؛ چون موجب پایین آمدن دست‏مزدها و افزایش سود مى‏گردد. با کاهش دست مزدها، کودکان و زنان، که حقوق کمترى مى‏طلبند، به خدمت گرفته مى‏شوند **زیرنویس=همان..
نتیجه آنکه این تأثیرها بازتاب منفى زیان‏بارى بر تمدن بشرى گذاشتند؛ زیرا:
1. کثرت‏گرایى به همه‏ى ایده‏هاى انسانى، نهادهاى مدنى و راه‏هاى اخلاقى در غرب حقانیت مى‏بخشد و این مجال را براى شهروندان غربى فراهم مى‏آورد که حق را خود تعیین کند و بر پایه‏ى آن، حرکت اجتماعى خویش را تنظیم نماید.
2. تنوع، گوناگونى و آسان‏گیرى رفتار افراد در مقابل دیگران پدیده‏اى است که در اثر تساهل و تسامح روى مى‏دهد. این امر زمینه‏هاى دست یازیدن به حق را که واحد است، دشوار مى‏سازد.
3. »آزادى« واژه‏اى مبهم باقى مانده و حدود و ثغور آن به درستى مشخص نشده است و همین مى‏شود حد و مرز آن را افراد و منافع شخصى معین کنند.
4. دموکراسى بر رضایت عامه مبتنى است؛ عامه‏اى که هیچ چارچوب اخلاقى و دینى بر آنها حاکم نیست. نیز دموکراسى ایده‏اى به شمار مى‏رود که هیچ ایده‏ى دیگرى را برنمى‏تابد.
5. در کاپیتالیسم، سرمایه است که با دور نگاه داشتن دولت از عرصه‏ى اقتصادى، حقانیت امور اقتصادى را خود تعیین مى‏کند و عدالت را از عرصه‏ى اجتماعى بیرون مى‏برد.
6. در غرب، سوداگرایى امرى قدسى جلوه کرده و دولت و مردم از تعدى بدان منع شده‏اند.
این بازتاب‏هاى منفى و دیگر بازتاب‏هایى که به دلیل رعایت اختصار به آنها نپرداختیم، در عرصه‏ى عمل اجتماعى، فجایع زیادى را به دنبال آورده‏اند که آن را در بحث نشانه‏ها پى مى‏گیریم:
ج - نشانه‏ها: آنچه از فرهنگ و تمدن غرب برون تراویده سازگارى کمى با مبانى آرمانى و نظرى آن دارد. بررسى نمونه‏هاى ذیل مى‏تواند زوایاى منفى به صحنه آوردن مبانى سرمایه دارى مغرب زمین را نشان دهد:
1. تخریب جنگل‏هاى سبز: جنگل‏ها با وجود نقش اساسى‏شان در تداوم حیات بشرى، مورد تعرض و تخریب گسترده انسان‏ها واقع شده‏اند. این تعرض و تخریب عمدتا توسط شرکت‏هاى خصوصى و فرا ملیتى غربى صورت مى‏گیرد که به چیزى جز سود نمى‏اندیشند. تنها راه نجات از این ورطه‏ى خسارت‏بار، تغییر مسیر فعالیت‏هاى اقتصادى بشر است که سرمایه‏دارى غرب مبلغ و مروج آن است. قراین بیانگر آن هستند که جنگل، این منبع حیات بخش، مورد تهدید جدى بشر قرار گرفته است. براى مثال، تنها در سال1374 / 1995، 113000 هکتار از جنگل‏هاى برزیل و 989000 هکتار از جنگل‏هاى کانادا به طور کامل و به نفع سرمایه‏داران جهانى تخریب شده‏اند. در همین سال، به ازاى هر 12 ثانیه، بالغ بر 4000 مترمربع از مناطق جنگلى برزیل تخریب شده است. در منطقه‏ى »برتیش« کلمبیاى کانادا، اکنون تنها 40 درصد جنگل‏هاى اولیه باقى مانده‏اند. این رقم درباره‏ى اروپا قریب 50 درصد است. آخرین گزارش‏هاى ارائه شده توسط مؤسسه‏ى منابع طبیعى جهان، حکایت از آن دارد که بیش از 80 درصد جنگل‏هاى طبیعى زمین تاکنون تخریب شده که عامل این فاجعه کسى نیست جز اندیشه و انسان غرب سرمایه‏دارى.
جنگل نقش مهمى در حیات انسانى ایفا مى‏کند و از این رو، براى بشر، داراى ارزش دینى، فرهنگى، تاریخى، اقتصادى، تفریحى و هنرى فراوان است. هنوز هم معاش و بقاى مردمان زیادى به جنگل وابسته است و از این رو، جنگل یک منبع اقتصادى مهم به شمار مى‏رود. بخشى از جمعیت جهان از چوب به عنوان منبع انرژى استفاده مى‏کنند. حیات‏وحش موجود در جنگل‏هاى کامرون، غنا و لیبریا، 70 تا 90 درصد پروتئین حیوانى مصرفى مردم این کشورها را تأمین مى‏کند. از سوى دیگر، جنگل سرپناه و محل سکونت مردمان آنجا محسوب مى‏شود **زیرنویس=استفان‏هاى، سیاحت غرب، ص 81 - 85..
از لحاظ زیست محیطى، درختان نه تنها از فرسایش خاک جلوگیرى مى‏کنند، بلکه از میزان خطرات ناشى از ریزش کوه، رانش زمین و سقوط بهمن نیز به نحو مؤثرى مى‏کاهند. جنگل‏ها علاوه بر حفظ میزان نزولات جوى، در کنترل میزان خروج آب چشمه‏ها نیز نقش اساسى دارند. جنگل‏ها به حفظ منابع آب سالم زمین کمک‏هاى شایانى مى‏کنند. میزان تنوع زیستى حیات به نحو چشم‏گیرى در مناطق جنگلى نسبت به دیگر مناطق بیشتر است. جنگل‏ها در حقیقت، ذخیره کننده‏ى حجم عظیمى از کربنى هستند که با قطع و نابودى درختان، در طبیعت، آزاد مى‏گردد.
جنگل نقش اساسى در عرصه‏ى شیلات ایفا مى‏کند؛ زیرا قطع درختان جنگلى به طور مستقیم و غیر مستقیم، به روند تخم‏ریزى ماهى‏ها و دیگر آبزیان در زیستگاه‏هاى آبى جنگل‏ها، آسیب وارد مى‏سازد. فروریختن درختان جنگل علاوه بر مسدود کردن دهانه‏ى رودخانه‏ها، دماى آب را بالا مى‏برد و موجب افزایش خطر براى ماهیان مى‏شود. از همین روست که کاهش میزان درختان با کاهش میزان ماهى‏هاى رودخانه‏ها و دریاچه‏هاى مناطق جنگلى همراه است. واقعیت آن است که جنگل حافظ خاک، مانع بالا آمدن سطح آب دریاها و وسیله‏ى مقابله با تخریب و نابودى بیشتر طبیعت است. جنگل‏ها از شدت سیل و خشک‏سالى مى‏کاهند **زیرنویس=همان..
دودلى در کتاب تجارت الوار و تخریب جنگل‏هاى جهان )1995 / 1374( درباره‏ى دلایل تخریب جنگل‏ها مى‏نویسد: سرمایه‏داران و شرکت‏هاى چند ملیتى به آن دلیل به تخریب جنگل‏ها دست مى‏زنند که در نظر آنها، مزایاى قطع درختان بیش از حفظ آنهاست. البته درصد کمى از دلایل این کار، فقر، مالکیت نابرابر اراضى، عدم آموزش و افزایش جمعیت است؛ ولى برداشت الوار با اهداف تجارى، دلیلى مهم در نابودى جنگل‏ها، بخصوص در مناطق گرمسیر است. در واقع، عوامل و نیروهاى مؤثر موجود در بازارهاى بزرگ جهانى، که چوب و فرآورده‏هاى آن را محور فعالیت‏هاى سودآور خود قرار داده‏اند، بیشترین سهم را در تخریب جنگل ایفا مى‏کنند یکى دیگر از عواملى که در شکل دادن به چنین فاجعه‏اى مؤثر است، شرکت‏هاى چند ملیتى‏اند که اغلب آنها نیز در امریکا مشغول فعالیت هستند. در حقیقت، مصرف گسترده‏ى چوب، کاغذ و دیگر فرآورده‏هاى مرتبط به این حوزه در کشورهاى توسعه یافته و در حال توسعه، این شرکت‏ها را به پى‏گیرى اهدافشان ترغیب مى‏کند. نتیجه آنکه انهدام جنگل‏ها یکى از معضلات جدى جهانى است که باید مورد توجه همه دولت‏ها و صاحبان صنایع قرار گیرد. این دو باید در عرصه‏ى مدیریت جنگل یا یکدیگر همکارى نموده، زمینه‏ساز آینده‏اى گردند که منافع همگان را تضمین نماید؛ اما نفوذ سیاسى و اقتصادى شرکت‏هاى چند ملیتى و مؤسسات سرمایه‏دارى، مانع وقوع این اقدام فوق مى‏شود تا به منافع آنان در این زمینه خللى وارد نشود **زیرنویس=همان..
2. مخاطرات پزشکى جدید: پزشکى جدید از نتایج تمدن سرمایه‏دارى غربى است که غالبا با هدف کسب سود بیشتر، انسان‏ها، به ویژه انسان‏هاى شرقى، را به مسلخ مرگ مى‏برد. این نوع از پزشکى علاوه بر عرضه‏ى دستاوردهاى انسانى، مخاطرات فراوانى به همراه آورده که این مخاطرات بیشتر ناشى از دور شدن از گیاه درمانى و رویکرد به داروهاى شیمیایى در عرصه‏ى علم پزشکى است. از این رو، بیمارى‏هاى »یاتروژنیک« یا پزشک زاد و یا بیمارى‏هایى که محصول پزشکى جدید است، به مثابه‏ى خطرى جدى براى سلامت مردم جهان مطرح است.
در پایگاه اطلاعاتى مدلاین امریکا، هفت هزار گزارش و پژوهش نگه‏دارى مى‏شود که بیانگر تعداد قابل توجهى از بیمارى‏هاى جدید ناشى از تأثیر نامطلوب داروهاست. هزینه‏ى اقتصادى درمان این بیمارى‏ها تنها در سال 1995 / 1374 در امریکا، بالغ بر 76 میلیارد دلار شد که این رقم، دو برابر هزینه‏ى درمان دیابت و یک برابر هزینه‏ى مصرف شده در درمان بیمارى‏هاى قلب و عروق است. آمارها نشان مى‏دهند که 36 درصد بیمارانى که در بیمارستان‏ها پذیرش مى‏شوند از بیمارى‏هاى ناشى از پزشک زاد رنج مى‏برند. حتى 25 درصد آنها با عوارض مرگ‏بار مواجهند. نیمى از بیمارى‏هاى پزشک زاد محصول استفاده از داروهاى جدیدى هستند که پزشک توصیه مى‏کند، در حالى که تنها بیش از نیمى از این بیمارى‏ها قابل پیش‏گیرى و درمان هستند و مابقى آنها قربانى سودجویى سرمایه‏دارانى مى‏شوند که براى کسب سود، نابود شدن انسان‏ها را تنها نظاره مى‏کنند. به یک نمونه‏ى عینى در این باره توجه کنید:
نتیجه‏ى یکى از بررسى‏هاى به عمل آمده در یکى از بیمارستان‏هاى آموزشى بر روى ایست‏هاى قلبى، حکایت از آن داشت که 64 درصد این گونه ایست‏ها قابل پیش‏گیرى بوده در صورتى که از داروهاى نامناسب استفاده نمى‏شد. بر پایه‏ى آمار به دست آمده، 15 درصد فعالیت بیمارستانى، معطوف به درمان آثار جانبى داروهاست. البته آثار جانبى داروها، گاه به صورت بیمارى‏هاى کم خطرى همچون سردرد، سرگیجه، تهوع، اسهال، خون‏ریزى معده، افسردگى روحى، ضربان نامنظم قلب، گلودرد و مانند آن بروز مى‏کند، اما همیشه این طور نیست **زیرنویس=مؤسسه‏ى تحقیقات رین، سیاحت غرب، ص 73 - 9..
نشریه‏ى پزشکى نیوانگلند در این باره مى‏نویسد: استفاده‏ى گسترده از داروهاى ضد التهابى همچون »دیکلوفناک« و »ایبوپروفن« هر ساله در امریکا با 3300 مورد مرگ و 41 هزار بسترى همراه است. به عقیده‏ى دکتر دیوید کسلر، رئیس سازمان غذا و دارویى امریکا، تنها یک درصد این گونه حساسیت‏هاى شدید دارویى، به مراکز پزشکى گزارش شده است.
استفاده از داروهاى سمى نیز آثار جانبى شدیدى به همراه دارد؛ از جمله:
1. بیمارى »پارکینسون« محصول تأثیرات جانبى داروهاى ضد روان پریشى یا ضد افسردگى است.
2. بیمارى عروقى »کلاژن« ناشى از استفاده مستمر و طولانى از داروهاى ضد فشارخون است.
3. بیمارى »شاندارم کاشینگ« )cushings Syndrome( نیز محصول استفاده‏ى دراز مدت از »کورتیک استرونید« )cortico Steronid( است.
4. استفاده از »تالیدومید« )Thalido Mide( به بروز اختلالات زاد و ولد کودکان منجر مى‏گردد.
5. مصرف »بنکساپروفن« )Benoxa Profen( موجب مسمویت‏هاى مرگبار کبدى مى‏شود.
6. مصرف »زومپیراک سدیم« )Zompirac Sodium( باعث ابتلا به عارضه‏ى »آنافلاایکیس« )Anaphulaxis( مى‏شود.
7. استفاده از »دایت هیلیتل بسترل« )Diethystilbestrog( در زنان باردار، منجر به سرطان در کودکان مى‏گردد.
8. »فلسایناید« )Fleacainide( و »انسایناید« )Encainide( به افزایش بى‏نظمى‏هاى مهلک در ضربان قلب مى‏انجامد **زیرنویس=همان..
با این وصف، توسل سودجویان غربى به شیوه‏هاى بازاریابى براى عرضه‏ى محصولات و فرآورده‏هاى دارویى، فشار زیادى بر پزشکان وارد مى‏کند تا آنان مجبور شوند از این محصولات على‏رغم صدماتى که بر فیزیک بدن وارد مى‏آورند، در درمان بیمارى‏ها استفاده کنند.
نشریه‏ى پزشکى هاسپیتال پرکتیس در این باره نوشت: رقابت شرکت‏هاى دارویى به فشار اطلاعاتى بر پزشکان تبدیل شده است. در واقع، توسل به این گونه بازاریابى‏ها، مى‏تواند اطلاعات علمى پزشکى را، که مبین آسیب این داروهاست و عموم مردم از آن بى‏خبرند، به ضعف و بى‏اعتبارى بکشاند. این مسئله نشان مى‏دهد که پذیرش اسفناک بیمارى به عنوان پیامد درمان، بیانگر انحراف جامعه‏ى پزشکى از درمان بدون آسیب است که اصل مهم و اخلاقى در پزشکى به شمار مى‏آید؛ **زیرنویس=همان. یعنى بخشى از جامعه‏ى پزشکى تحت فشار و تأثیر سودجویانى قرار گرفته است که حاضرند براى کسب سود، همه‏ى ارزش‏هاى انسانى را نادیده بگیرند.
3. خطرات دست‏کارى ژنتیکى: اکتشافات و اختراعات علمى، به حدى رسیده که مى‏توانند در ژن‏ها و هسته‏هاى سلولى موجودات، تغییراتى را ایجاد کنند که آن تغییرات، منجر به پیدایش موجودات گیاهى و جانورى جدید مى‏شوند. اما آیا این دست کارى و خلق موجودات جدید، که پیش از همه دستاورد تمدن سرمایه‏دارى غرب است، براى آینده‏ى بشریت و سلامت محیط زیست بى‏خطر است؟ مطالب ذیل در پى ارائه‏ى پاسخ مختصر به این سؤال هستند:
ذرت اصلاح شده‏اى که حاوى نوعى ژن سمى به نام »بى‏تى«( TB )است، سبب نابودى 44 درصد کرم پروانه‏اى شده که از برگ‏هاى این نوع ذرت، تغذیه مى‏نماید. این در حالى است که همه‏ى کرم پروانه‏هایى که از ذرت‏هاى طبیعى، استفاده کرده‏اند، زنده ماندند. نتایج این رویداد زمانى تکان دهنده‏تر است که از این حقیقت آگاهى یابیم که امروزه قریب 25 درصد ذرت تولیدى امریکا، حاوى ژن پیوندى بى تى( TB )است و ایالت‏هاى شمالى امریکا مرکز اصلى تولید این ذرت به شمار مى‏روند و این دقیقا همان منطقه‏اى است که همه ساله، نیمى از این نوع پروانه‏ها در آنجا متولد مى‏شوند.
واقعیت آن است که حیوانات علف‏خوار، پرندگان دانه‏خوار و حشرات موجود در خاک در معرض خطر گسترده‏ى داروهاى اصلاح شده ژنتیکى، واکسن‏ها، آنزیم‏هاى صنعتى، مواد و فرآورده‏هاى پلاستیکى و صدها ماده‏ى صنعتى جدید قرار گرفته‏اند که عواقب و پیامدهاى آن، واقعا بى‏حد و حصر است. از این رو، برخى از بوم‏شناسان نسبت به خطرى که آن را »رهایى ژن‏ها« مى‏خوانند، هشدار داده‏اند و این خطر را چیزى جز »انتقال ژن‏هاى پیوندى از محصولات گیاهى به خویشاوندان علفى آنها از طریق گرده افشانى« نمى‏دانند؛ یعنى مطالعات نشان داده‏اند ژن‏هاى پیوندى که هدفشان مقاومت در برابر علف‏کش‏ها، آفت‏ها و ویروس‏هاست، قادرند از طریق گرده افشانى، خود را به ساختار ژنتیکى خویشاوندان گیاهى‏شان وارد سازند. **زیرنویس=ادوارد او. ویلسون، سیاحت غرب، ص 116 - 124. بدین‏سان، این موضوع به خلق علف‏هاى مقاوم در برابر ویروس‏ها، آفت‏ها و علف‏کش‏ها مى‏انجامد.
علاوه بر مخاطراتى از این دست، صنعت بیمه نیز نشان داده که اگر چه به جبران خسارات ناشى از غفلت و یا آسیب‏هاى کوتاه مدتى که نتیجه‏ى عرضه‏ى محصولات اصلاح شده‏ى ژنتیکى به محیط زیست است، مبادرت مى‏ورزد، اما در برابر خسارات فاجعه آمیز و بلند مدت زیست محیطى این محصولات، مسئولیتى بر عهده نمى‏گیرد. گذشته از این موارد، عرضه‏ى موجودات جدید اصلاح شده‏ى ژنتیکى با زیان‏هاى جدى براى سلامت بشر همراه است. در واقع، این گونه محصولات جدید دربر گیرنده‏ى ژن‏هایى از موجوداتى هستند که به هیچ وجه در طول تاریخ، به عنوان منبع غذایى مورد استفاده بشر قرار نمى‏گرفتند. به دلیل آن که اکنون دو درصد بزرگ‏سالان و هشت درصد کودکان در برابر غذاهاى مرسوم، معمول و متعارف، از خود حساسیت نشان مى‏دهند، لازم است همه‏ى غذاهاى دست‏کارى شده‏ى ژنتیکى به درستى برچسب گذارى شوند تا مصرف کنندگان از هر گونه مخاطره نسبت به سلامت خود اجتناب ورزند **زیرنویس=همان..
این پیش‏بینى‏ها و توصیه‏ها براى شهروندان غربى است و درباره مردم جهان سوم، هیچ گونه پیش‏بینى براى نجات آنان از خطرات مورد اشاره وجود ندارد و چه بسا جهان سومى‏ها به عنوان موش آزمایشگاهى براى آزمون نتایج و پیامدهاى مصرف محصولات ژنتیکى مورد استفاده قرار مى‏گیرند.
4. پدیده‏ى نازپروردگى: در فضاى تمدنى و فرهنگى غرب، برخى از کودکان، به تدریج، به انسان‏هاى نازپرورده و از خود راضى تبدیل شده‏اند و این پدیده از طریق فیلم‏ها و دیگر محصولات فرهنگى از مغرب زمین به مشرق سرابت کرده و به سرعت، در حال گسترش است. علت این نازپروردگى چیست؟ خطرات آن کدام است؟ و سرانجام، اصلاح این پدیده‏ها چه راه‏حل‏هایى دارد؟
این روزها و بیشتر در غرب، دیدن صحنه‏هایى از قبیل بستن بند کفش پسر و یا دختر ده، دوازده ساله، توسط مادر یا پدر چهل، پنجاه ساله پدیده‏ى نادرى نیست. در حقیقت، والدین به گونه‏اى عمل مى‏کنند که گویا کنیز و غلام فرزندان خود هستند؛ یعنى برخى والدین هیچ کارى ندارند، جز اینکه تمام حواس خود را متوجه فرزندان عزیزشان بکنند. آنها هیچ خواسته‏ى مشخصى از کودکان خود ندارند و صرفا، به تمجید از آنها مى‏پردازند و آنها را انسان‏هاى منحصر به فرد تلقى مى‏کنند. آنچه والدین را به این کار ترغیب مى‏کند شیرینى ذاتى بچه‏هاست؛ اما خیلى زود، والدین به این امر پى مى‏برند که بچه‏هایشان به انسان‏هایى بى‏دست و پا تبدیل شده‏اند. به یک مثال واقعى در این باره توجه کنید:
ماتیاس کوچولو در یک چشم بر هم زدن، پاى مادرش را با تمام قدرت گاز گرفت؛ اما آنچه موجب تعجب هر بیننده‏ى واقع‏بینى است گاز گرفتن ماتیاس نبود، بلکه واکنش مادر او بود. چون مادر ماتیاس، به جاى عصبانى شدن، به گونه‏اى، به پسرش مى‏نگریست که گویى با چشمانش او را تحسین مى‏کند.
نازپروردگى کودکان و نوجوانان دلایل زیادى دارد؛ **زیرنویس=جان تیلورگاتو، سیاحت غرب، ص 24 - 29. از جمله:
1. هر چند برخى از والیدن در زمینه‏ى تعلیم و تربیت کودکان خود فعالند، ولى تمدن صنعتى و ماشینى غربى چنان آنان را گرفتار نان و درآمد ساخته که فرصت نمى‏کنند یا علاقه‏اى ندارند اطلاعات لازم در این زمینه از منابع گوناگون جمع‏آورى کنند و با دیگران به تبادل اطلاعات و تجربیات بپردازند.
2. اکنون دیگر کودکان کالاهایى طلایى به شمار مى‏آیند، در حالى که در گذشته، خانواده‏ها، معمولا فرزندان متعددى داشتند، به گونه‏اى که حتى در برخى موارد، کودکان در مقابل والدین متعهد مى‏شدند. امروز فرهنگ غربى توصیه مى‏کند خانواده‏ها یک بچه بیشتر نداشته باشند. در چنین شرایطى، همه چیز حول محور کوچولوى عزیز دور مى‏زند.
3. یکى دیگر از تمایلاتى که این روزها در خانواده‏هاى متمول غربى و به تبعیت از آن، در قشرهاى بالاى اجتماعى جوامع شرقى رو به فزونى دارد، صاحب فرزند شدن در سن بالاست. در این شرایط، کودکان بیشتر مورد توجه قرار مى‏گیرند؛ زیرا در این میان، تمام رؤیاهاى پدر و مادر تنها همین کودکان خواهند بود.
4. در خانواده‏هایى که پدر و مادر روابط پر تشنجى دارند، به زحمت مى‏توان با پدیده‏ى نازپروردگى کودکان مقابله کرد. علاوه بر این، چنانچه پدر و مادرى از هم جدا شده باشند، براى فراموش کردن گذشته‏ى پر رنج خود، توجه بیشترى به کودکان مبذول مى‏دارند.
5. دو عامل مصرف‏گرایى و تروریسم بازار، بیش از هر چیز دیگرى والدین و کودکان را تحت فشار قرار داده است. بنابراین، کودکان و نوجوانان مى‏بینند اگر تلفن همراه نداشته باشند یا لباس‏هایشان برازنده نباشد، ممکن است از سوى همسالان خود طرد شوند. به همین دلیل، براى تهیه‏ى این امکانات، به والدین خود فشار مى‏آورند.
به دلایل مزبور، روز به روز بر میل و گرایش کودکان و نوجوانان آلمانى به مصرف هر چه بیشتر افزوده مى‏شود، به گونه‏اى که در سال 2000 / 1379 پول توجیبى بچه‏هاى 6 تا 14 ساله‏ى آلمانى، بالغ بر 5 / 2 میلیارد مارک بوده، در حالى که این رقم در سال 1997 / 1376، تنها 3 / 9 میلیارد مارک بود. از این رو، از قیرب 3 / 7 میلیون نوجوان 14 تا 17 ساله آلمانى، 62 درصد داراى یک دستگاه تلویزیون شخصى، بیش از نیمى از آنها، یک دستگاه »هاى فاى« و بیش از یک سوم آنها، ضبط و پخش ویدئویى دارند. نیز یک پنجم نوجوانان 10 تا 13 ساله، داراى رایانه‏ى شخصى‏اند. **زیرنویس=همان. اگر در نوجوانان و جوانان شرقى هم علاقه به تلفن همراه و رایانه‏ى شخصى رو به افزایش است، بى‏شک، یک عامل آن تأثیر پذیرى از وضع مشابه در غرب است. پدیده‏ى »نازپروردگى« آثار منفى بسیارى به دنبال مى‏آورد؛ از جمله:
الف. کودکان و نوجوانانى که از تمام مواهب زندگى برخوردار بوده‏اند از نظر روانى، شخصیت تکامل یافته‏اى ندارند و در آینده، قادر به غلبه بر مشکلات نخواهند بود. در این شرایط، کودکان و نوجوانان، به دنبال داشتن امکانات خاص براى حفظ ظاهر خود و سرپوش گذاردن بر ناتوانى‏هاى خود در جامعه هستند؛ زیرا به درستى دریافته‏اند جامعه‏ى امروزى جامعه‏اى نیست که در آن مهارت‏ها و لیاقت‏هاى افراد در درجه‏ى اول اهمیت باشد، بلکه آنچه بسیار مهم است، ظاهر افراد است.
ب. امروز بسیارى از کودکان و نوجوانان نازپرورده مى‏خواهند در آینده، صاحب »آژانس مد« یا مجرى تلویزیون باشند. همچنین بسیارى از دختران جوان دوست دارند روزى به عنوان »مدل« در صحنه‏ى تلویزیون حاضر شوند. این مشاغل چندان نیازمند توانایى ذهنى و کار فکرى نیست. در مقابل، از طریق پرداختن به این مشاغل، مى‏توان پول قابل توجهى به دست آورد. این شیوه دنباله‏ى نازپروردگى است؛ زیرا اگر مى‏توان از طریق شرکت در یک برنامه‏ى تلویزیونى در کوتاه‏ترین زمان ممکن به محبوبیت رسید، پس چرا باید خود را به زحمت انداخت؟
ج. کودکان و نوجوانان نازپرورده، حتى در سنین بالاتر، همواره ناراضى هستند. اگر آنها با مشکلاتى مواجه شوند که روند دسترسى آنان به امکانات نازپروردگى را کند یا غیر ممکن کند، بر میزان نارضایتى‏شان مى‏افزاید. در این زمینه، آنها از مواجه شدن با مشکلات هراس دارند و زمانى که با مشکلات مواجه مى‏شوند، خود را به کمک والدین، بسیار نیازمند مى‏بینند. آنان در دوره‏ى نازپروردگى با جهان واقعى مواجه نشده‏اند؛ در بزرگ‏سالى نیز از مواجهه شدن با آن هراسانند.
د. حمایت بیش از حد کودکان و نوجوانان در نهایت، ممکن است موجب گوشه‏گیرى آنها شود یا اعتماد به نفس را از آنها سلب کند. علاوه بر این، در وضعیت ترسیم شده، عصبانیت و پرخاشگرى از جمله واکنش‏هاى احتمالى کودکان و نوجوانان به شمار مى‏رود. بى‏سبب نیست که به تدریج، بر شمار بزه‏کاران جوان و نوجوان، هم در غرب و هم در شرق افزوده مى‏شود **زیرنویس=همان..
5. قاچاق زنان و کودکان: یکى از معضلات جدى دنیاى نوین، قاچاق و تجارت زنان و کودکان براى مقاصد جنسى است. مسیر این تجارت شیطانى از شرق به غرب است. این نکته نشان مى‏دهد که غرب فرهنگ »سکس« را پدید آورده است تا از آن براى لذایذ پست انسانى خود سود برد. در این میان، فساد دولت مردان و به تبع آن، سکوت آنها و نیز سکوت جامعه در قبال این پدیده‏ى زشت، دست تبه‏کاران را براى این تجارت کثیف، ولى نوین باز گذاشته است! خطر اندک و سود سرشار تجارت سکس موجب شده است که این تجارت سخت مورد توجه باندهاى تبه‏کار قرار گیرد و از این رو، به سرعت در حال جایگزین شدن با قاچاق سلاح و مواد مخدر است. آمارها نشان مى‏دهند که هر ساله چهار میلیون زن و کودک در تجارت سکس مبادله مى‏شوند که از این راه، 54 میلیارد دلار، عاید صاحبان این تجارت مى‏شود. جغرافیاى تجارت سکس، بیشتر این حوزه‏ها را در بر مى‏گیرد.
سالانه 500 هزار زن به کشورهاى اروپاى غربى قاچاق مى‏شوند که بالغ بر شصت درصد آنها، توسط باندهاى روسى و اکراینى مبادله مى‏شوند. شصت درصد زنان روسپى لندن از دیگر کشورها و اغلب از اکراین به انگلیس قاچاق شده‏اند. در آمستردام، هشتاد درصد روسپى‏ها را زنان و دختران خارجى تشکیل مى‏دهند که تنها ده درصد آنان، داراى مدارک قانونى اقامت هستند، بقیه به صورت قاچاق به این شهر وارد شده و به روسپیگرى مشغولند. اکنون سى هزار دختر و زن تایلندى به روسپیگرى در ژاپن اشتغال دارند که تنها هشت هزار نفر آنها داراى مدارک قانونى اقامت هستند. همه‏ى روسپى‏ها تا زمانى که توان فعالیت در این تجارت را داشته باشند، در این کشور باقى مى‏مانند و در غیر این صورت، به کشورشان بازگردانده مى‏شوند، تا به علت ابتلا به ایدز، مراحل پایانى حیاتشان را در کشور خود سپرى نمایند. روسپیان شاغل در ژاپن حتى از بازگرداندن درآمد به کشورشان عاجز مى‏مانند؛ زیرا این درآمد در بازار جواهرات ژاپن یا در قمارخانه‏ها خرج مى‏شود **زیرنویس=نوئل هورنور، سیاحت غرب، ص 44 - 53..
چرا این حجم وسیع از قاچاق براى مقاصد جنسى وجود دارد؟ یکى از پاسخ‏هایى که به این سؤال داده مى‏شود آن است که - مثلا - در فرهنگ امریکا، نیاز مردانى که خواستار ارضاى جنسى خود هستند، یک نیاز طبیعى به شمار مى‏رود. از این رو، در نواداى امریکا، روسپیگرى یک فعالیت قانونى است. با وجود این، در نوادا، حجم تجاوز به عنف، چهار برابر دیگر نقاط امریکاست که در آنها روسپیگرى عملى غیر قانونى شناخته شده است.
آثار تجارت سکس به موارد مزبور محدود نمى‏شود، بلکه نتایج دیگرى هم دارد؛ از جمله:
1. 86 درصد روسپیان امریکایى و 53 درصد روسپیان سراسر جهان توسط واسطه‏ها، قاچاقچیان و دلالان سکس، مورد خشونت فیزیکى قرار مى‏گیرند.
2. بیمارى‏هاى روحى و روانى روسپیان ناشى از دورى از کشور و بدرفتارى دلالان جنسى در امریکا، 88 درصد و در دیگر نقاط جهان، 47 درصد گزارش شده است.
3. در امریکا، نود درصد و در دیگر کشورها، چهل درصد روسپیان جداى از عرضه به مشتریان سکس، توسط خود دلالان و قاچاقچیان سکس، مورد تجاوز جنسى قرار مى‏گیرند **زیرنویس=همان..
6. کودکان تلویزیونى: از دیگر آثار زیانبار تمدن غربى، پیدایش کودکانى است که بیشترین وقت مفید زندگى خود را پاى تلویزیون مى‏گذارند، از این رو، دغدغه‏ى اصلى جان تیلور گاتو )gohn Taylor Gatoo(، برنده‏ى پنج دوره جایزه‏ى بهترین معلم سال نیویورک، و »دنیاى بدون تلویزیون« است. دغدغه‏ى اصلى گاتو دانش‏آموزانى است که بیش از حد تلویزیون مى‏بینند. او براى نجات این دانش‏آموزان، روش‏هاى گوناگونى را تجربه کرده که اغلب آنها همراه با موفقیت بوده است. وى در مقاله‏ى کوتاه خود تحت عنوان »مبادله‏ى زندگى حقیقى با زندگى مجازى«، یکى از این روش‏ها را، که با الهام از یک شیوه‏ى مذهبى ابداع کرده است، توضیح مى‏دهد:
کودکانى که به تلویزیون معتادند، غالبا مسئولیت‏پذیر نیستند؛ دائم باید به آنها تذکر داد و از آنها مراقبت نمود. این کودکان نسبت به یکدیگر، بدخواه و مغرض هستند، و بیشتر اوقات، در دل‏تنگى و بى‏حوصلگى غرقند. آنها فاقد هر گونه هدف پایدار و ثابت هستند، به گونه‏اى که به نظر مى‏رسد آنها براى ساختن داستان واقعى زندگى خود، داستان تخیلى زندگى انسان‏هاى تلویزیونى را مصرف مى‏کنند. کودکان تلویزیونى علایمى از کمبودى شدید در مقایسه با یک انسان معمولى، در خود دارند؛ گویى آنها به طور مصنوعى، دست کارى شده‏اند. تلویزیون توجه کودکان را به برداشت‏هایى کوتاه و سریع کاهش مى‏دهد. این امر هیجانى ایجاد مى‏کند که در جهان واقعیت‏ها قابل ارضا نیست. در واقع، مشکل اصلى گرایش شدید به تلویزیون، کاهش خطرناک تجارب واقعى زندگى و جاى‏گزینى آن با تجارب بدلى است **زیرنویس=همان، ص 40 - 42..
درمان این حالت، درگیر کردن کودکان با جهان واقعى و واقعیت‏هاى زندگى است که جامعه‏ى غربى غالبا از آن غافل است. اگر این کار صورت بگیرد، آنها به طور داوطلبانه، زندگى از قبل دسته‏بندى شده و آماده‏ى تلویزیونى را، که نیازمند جدیت و کاوش عقلى نیست، رها مى‏کنند. به این وسیله، کودکان به زندگى جذاب‏تر از زندگى خیالى تلویزیونى دست مى‏یابند. در واقع، غوطه‏ور کردن کودکان در دریاى عمیق زندگى واقعى و نگه داشتن آنها در این وضعیت، تا زمانى که بفهمند چه میزان از قدرت و توانایى‏شان پیش از این به هدر مى‏رفت، موجب کاهش شدید وابستگى آنها به خانه‏ى عروسک‏هاى برقى یا همان »تلویزیون« خواهد شد.
گاتو با الهام گرفتن از یک مسیر زیارتى در شمال اسپانیا، به این فکر افتاد که با همکارى والدین دانش‏آموزان سیزده ساله‏اى که وقت زیادى را صرف تماشاى تلویزیون مى‏کردند، آنها را به یک راه‏پیمایى درون شهرى در نیویورک ببرد. از این رو، کودکان مسافتى قریب 28 مایل را پیاده رفتند و از نزدیک و بدون واسطه، با زندگى واقعى مردم در کوى و برزن آشنا شدند. حاصل این گردش علمى آن بود که:
1. آنچه را دیده بودند براى معلم خود بازگو کردند.
2. برخى از بچه‏ها جریان گفت و گوى خود با مردم را مطرح نمودند.
3. برخى دیگر نقشه‏اى از پارک مرکزى شهر کشیدند.
4. بعضى از کودکان نظرشان را درباره‏ى اصلاح شهر توضیح دادند.
این گردش علمى چند بار تکرار شد. در کنار گردش‏هاى علمى، گاتو به این کودکان یاد داده بود که چگونه اطلاعات عددى، روایى و داستانى را تحلیل کنند و نیز به آنها آموخته بود که چگونه اطلاعات به دست آمده را به چالش بکشند. به این وسیله، دانش‏آموزان سیزده ساله یا کلاس هشتمى گاتو قادر به این پیش‏بینى شدند که آقاى دیفکین در انتخابات شهردارى‏هاى نیویورک پیروز مى‏شود، در حالى که روزنامه‏ى نیویورک تایمز اعلام کرد که دیفکین با 17 امتیاز کمتر، بازنده خواهد شد. پیش‏بینى دانش‏آموزان گاتو به واقعیت پیوست و آقاى دیفکین به پیروزى رسید.
گاتو معتقد است: سخنرانى درباره‏ى مضرات تلویزیون، هیچ اثر عمده‏اى در پى ندارد، اما جذاب کردن زندگى واقعى نسبت به سایه‏هاى کم رنگ جعبه‏ى جادویى، موفقیتى بزرگ به دنبال مى‏آورد. به این وسیله، کودکان مى‏آموزند که رشد کردن و بزرگ شدن در عالم واقعى، متفاوت از آن چیزى است که در تلویزیون تجربه کرده‏اند. »بالغ بودن« به معناى با هدف زندگى کردن، مسئولیت‏پذیر بودن، شهروند بودن، قوى بودن، مبارزه کردن با ضعف‏ها، و تقویت دل، عقل و روان است که هیچ یک از اینها با تماشاچى بودن به دست نمى‏آید **زیرنویس=همان، ص 25..
7. خطرات انسانى رایانه: پستمن یک منتقد رایانه‏اى است که عقیده دارد: بیشتر متخصصان درباره‏ى مزایایى که فن‏آورى به همراه آورده است سخن مى‏گویند، در حالى که این فن‏آورى جدید غربى بیش از آن که خلق کند، نابود مى‏کند؛ مثلا:
1. اختراع ماشینى همچون رایانه، ایده‏ى فردگرایى، علم اندوزى و دولتمندى را گسترش داد و در مقابل به یک‏پارچگى اجتماعى، شعور مذهبى و وطن پرستانه لطمه زد.
2. گسترش رایانه موجب ازدیاد توان بخش عظیمى از سازمان‏ها براى نفوذ به خانه‏هاى مردم شده است. بنابراین، این سؤال مطرح مى‏شود که آیا فن‏آورى رایانه براى توده‏ى بشر مفید بوده است یا نه؟ پاسخ کوتاه به این پرسش، »نه« خواهد بود، ولى به این سؤال مى‏توان پاسخ بلندترى داد؛ مثلا، به این صورت:
الف. امور خصوصى مردم بیش از هر زمان دیگرى در دسترس سازمان‏هاست و به وسیله‏ى رایانه، مردم راحت‏تر ردیابى و کنترل مى‏شوند.
ب. به خاطر تعلیماتى که داده‏هاى رایانه‏اى ارائه مى‏دهند، وضعیت زندگى مردم به طرز روز افزونى دچار پیچیدگى وآشفتگى شده است.
ج. در مدارس، به جاى آموزش مطالب سودمند و قابل استفاده، به دانش‏آموزان مى‏آموزند که بر اساس دستگاه‏هاى رایانه‏اى عمل مى‏کنند.
د. با رایانه مى‏توان رأى داد، خرید کرد و کارهایى مانند این انجام داد. این به مفهوم آن است که زندگى اجتماعى براى کاربران رایانه غیر ضرورى شده است.
ه. انسان در باب گزینش و انتخاب انبوه اطلاعاتى که رایانه در اختیار او مى‏گذارد، سردرگم و بهت زده است **زیرنویس=آریانا اینجانگ‏چا، سیاحت غرب، ص 38 - 43..
و. انبوه اطلاعاتى که رایانه در اختیار کاربران قرار مى‏دهد، غالبا کمکى به حل معضلات نمى‏کنند. به بیان دیگر، انبوه اطلاعات رایانه‏اى مشکلات بشر را کاهش نمى‏دهند. براى فهم این نکته‏ى کلیدى، به پرسش‏هاى ذیل توجه کنید:
1. آیا عراق به خاطر کمبود اطلاعات، کویت را اشغال کرد؟
2. آیا مرگ کودکان قحطى‏زده‏ى اتیوپى، به خاطر کمبود اطلاعات است؟
3. آیا ولگردان خیابانى نیویورک، به دلیل فقدان اطلاعات دست به خیانت مى‏زنند؟
4. آیا طلاق یک زوج یا اختلال عصبى یک شخص، به دلیل نبود اطلاعات اتفاق مى‏افتد؟
بنابراین، مى‏توان گفت: رایانه و اطلاعات موجود در آن نتوانسته به هیچ یک از این دغدغه‏هاى بنیادى زندگى بشر پاسخ دهد. در حقیقت، آنچه بشر را رنجور مى‏سازد و یا زمینه‏ى بیشترین دردها و مصیبت‏ها را فراهم مى‏کند، ارتباطى با چگونگى مرتب کردن اطلاعات به وسیله‏ى رایانه ندارد. واقعا رایانه‏ها به ما نمى‏گویند:
- یک چارچوب اخلاقى نظام بخش و سعادت‏آور کدام است؟
- چه سؤالاتى ارزش پرسیدن دارند؟
- غایت وجود بشر چیست؟
- چرا مردم با یکدیگر مى‏جنگند؟
- چرا در زمانى که مردم به وقار و متانت نیاز دارند، آن را از دست مى‏دهند؟
به هر روى، رایانه، بشر را از امور مفیدى همچون امور معنوى، معرفت نفس و ایده‏هاى مفید دیگر دور مى‏سازد. جاى تعجب است که متخصصان خود را وقف رایانه کرده‏اند، در حالى که به نحوى گسترده و خطرناک موجب اتلاف استعداد و توان انسانى است؛ زیرا اگر این استعداد و توان متوجه فلسفه، الهیات، هنر، تعلیم و تربیت شود، شاید بتوان فهمید که چرا جنگ، گرسنگى، بى‏خانمانى، بیمارى و خطرات دیگر وجود دارند؟ و چگونه مى‏توان آنها را برطرف ساخت؟
پستمن در پایان، مى‏گوید: سخن من همان است که هنرى دیوید تورو گفته است که تمام اختراعات ما، جز توسعه‏ى ابزارهایى در خدمت اهداف غیر مترقى نیست! ما براى پرهیز از خطرات انسانى توسعه، ابزارهاى صنعتى، باید به سخن گوته عمل کنیم که گفت: هر کس باید هر روز سعى کند اندکى آواز بشنود، یک شعر زیبا بخواند، یک منظره‏ى دلنشین ببیند و اندکى با کلمات معقول سخن بگوید! سقراط بر این گونه زیستن تأکید داشته است که گفت: زندگى تجربه نشده، ارزش زیستن ندارد، اما در تجربه کردن زندگى، باید به این حرف یوگو توجه داشت که ما با دشمن مواجه شده‏ایم، و آن دشمن، خود ما هستیم. سرانجام، در این روند، باید براساس این سخن میکائیل پیامبر عمل کرد که فرمود: آن چیزى که خداوند از شما انتظار دارد، این است که منصفانه عمل کنید **زیرنویس=نیل پستمن، سیاحت غرب، ص 3 - 15..

نتیجه

غرب به بهانه‏ى فرار از ظلمت قرون وسطایى، مبانى جدیدى )اومانیسم، لیبرالیسم و سکولاریسم( را پایه‏ریزى کرد، به امید اینکه به ساحل نجات دست یابد؛ ولى تنها در برخى از زمینه‏هاى مادى به پیشرفت‏هایى رسید و در مقابل، خود را از خدا دور کرد. اما سرمایه‏داران از این وضع خشنودند! در واقع، سرمایه‏دارى غرب، که بر پایه‏ى مبانى تفکر جدید پدید آمده و رشد کرده، توانسته است هر روز بیشتر از گذشته، انبار خود را از ثروت و پول پر کند و در این راه، اندیشه‏ى بسیارى از اندیشمندان را به خدمت گرفته است. از این رو، به نظر مى‏رسد این راه به انتها نرسیده، بلکه امروزه با طرحى جدید، به چپاول جهان نشسته است و باز اندیشمندانى را به خدمت گرفته و همچون گذشته، فقط به ثروت مى‏اندیشد و برایش مهم نیست که بر سر جهان چه مى‏آید؛ همان گونه که پیش از این هم برایش مهم نبود. طرح جدیدى که با کمک اندیشمندان براى چپاول و غارت جهان، به ویژه جهان سوم برگزیده، »جهان سازى« است.
منبع: